بسم رب شهدا
سلام
خيلي..........
اين يه تيکه اش ديوونه ام کرد...
مخصوصا آنها را که روي سيم خاردار خوابيده بودند. جمجمه ي شهدا با کمي فاصله روي زمين افتاده بود. مجيد بطري آب را برداشت، روي دندان هاي جمجمه مي ريخت و گريه مي کرد و مي گفت: بچه ها!! ببخشيد اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه آب براتون ضرر داشت و...
فعلا هيچي....
يه عاااااالمه دعام کنيد...