ساعت 1 بود. خوابش برده بود. از صدای زنگ پیام کوتاه تلفنش که هر دقیقه تکرار می شد، بیدار شد.
نوشته بود: بابا بگیر بخواب، شب زنده دارا رو جمع می کنند!
پا شد نشست. شماره آشنا نبود. اما هر چی بود انگار وظیفه داشت بیدارش کنه!
داشت از خواب می مرد. وضو که گرفت یه کم بهتر شد!
نشست پای همون سجاده ش که از دیشب جمعش نکرده بود. دیگه نتونست بخوابه. نشست و نشست!
حرف واسه گفتن زیاد بود...
صبح شده بود. دوباره رفت سراغ موبایلش، نه از sms خبری بود و نه از شماره!!!
التماس دعا