• وبلاگ : مزارشهدا
  • يادداشت : عصمت خوبم سلام...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام . چند سال پيش شنيده بودم كه يكي از بستگانم كه همسر شهيد هم هستند ، دفترچه اي دارند كه متعلق است به شوهر شهيدش . ولي اونو به كسي نمي داد . خيلي دوست داشتم كه يه روز اون دفترچه رو گير بيارم . خلاصه يه روز رفتم و بهش رو انداختم و ايشون هم لطف كردند و خيلي راحت دفترچه رو به من دادند . توي اون دفترچه ، به غير از نوشته هاي روزانه شهيد از اوضاع جنگ و خط مقدم و ... بخشي وجود داشت كه به دوران نامزدي آنها مربوط مي شد . خيلي برايم جالب بود . دلتنگيهاي شهيد ، يادداشتهاي شبانه اش ، يادآوري خاطرات گذشته اش ... خلاصه اينكه ، بعضي ها كه مي خواهند شهيدان را براي ما معرفي كنند ، يه جوري حرف مي زنند كه ما تصور مي كنيم اونها فقط توي آسمونها بودند . من هم قبول دارم كه شهيدان واقعا آسماني بودند ، ولي باور كنيم كه مثل ما روي همين زمينها راه مي رفتند . زندگي مي كردند ، دلتنگ مي شدند ، نامه مي نوشتند و... اما آنقدر عاشق بودند كه هيچ چيزي قادر نبود جلوي رفتن آنها رو بگيره.

    پاسخ

    خيلي دلم مي خواد من هم اون دفترچه رو بخونم. امروز با يک همسر شهيد صحبت مي کردم... هر چي اصرار کردم حاضر نشد نامه هاشو برامون بياره. مي گفت خيلي خصوصيه! منم که... داشتم مي مردم از فضولي...