سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مزارشهدا
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
>>من و دوستم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 11:6 عصر)

روز

روز دوازدهم اردیبهشت، در حالی که تنها 48 ساعت از آغاز عملیات بیت المقدس می گذشت، به بیمارستان حمیدیه رفتیم.
 تا قبل از شروع عملیات این بیمارستان متروکه بود که با تلاش پزشکان و امداگران اعزامی منطقه ی خراسان احیا شد و در لحظه ی بازدید ما دارای سه اطاق عمل، 5 جراح، 45 تخت اورژانس و 40 تخت بستری و ... بود. وقتی خواستیم با پزشکان و پرستاران مصاحبه کنیم، همگی به ما یک جواب می دادند: اگر اینجا می خواهید با شخصی مصاحبه کنید باید با هلاء بیات صحبت کنید؛ پرسیدیم: هلاء بیات کیست؟؟!
ما را نزدش بردند! پیرزنی عرب، از اهالی حمیدیه که چین و چروک چهره اش، رنجی را که در جنگ بر او رفته بود، می نمایاند و چهره ی شادش، حکایت از صفای قلبی پاک داشت. از اول جنگ کارش کمک به مجروحین جنگ بوده. به ما گفتند: شب عملیات، از ساعتی بعد از شروع حمله تا عصر فردای آن روز، حتی برای یک لحظه به زمین ننشست. یکسره کار می کرد، لباس ها و ملافه های خونین مجروحان را می شست، به آنهایی که به تنهایی قادر به غذا خوردن نبودند، با دست مادرانه اش غذا می داد. ظروف مجروحان و زمین نقاهتگاه را شستشو می داد.
حالا هم به همان کارهای معمولش مشغول بود. با آنکه حتی یک لحظه هم از نظافت محل غافل بنود، به زحمت برای لحظه ای مصاحبه نگه ش داشتیم. به کمک یکی از جوانان عرب زبان از او پرسیدیم: مادر جان، شنیدم که تو در اینجا خیلی زحمت می کشی؟ جواب داد: اینها برای اسلام و خمینی که چیزی نیست.گفتم: تو که یک عربی نظرت درباره ی صدام که خود را فرشته ی نجات عرب ها می داند، چیست؟ گفت: صدام عفریتی ست که ما به خونش تشنه ایم!
پرسیدم: برای کسی پیغامی نداری؟
گفت: فقط سلام من را به خمینی برسان و به او بگو ناراحت نباشد؛ هلاء بیات در این بیمارستان کار می کند.

ویژه نامه ی جغرافیای بی رنگی
التماس یه عالم دعا

 


  نوشته های دیگران ()
>>من و دوستم ( پنج شنبه 85/11/5 :: ساعت 12:20 صبح)

چند روز پیش جایزه ی نشریه ی امتداد به دستم رسید! امروز برای اولین بار تونستم برم سر کتاب و بخونمش!! اسم کتاب یا به عبارتی ویژه نامه ی راهیان نور، جغرافیای بی رنگی بود! طراحی جلدش هم برام حذابیت داشت! دلم نیومد شما رو بی نصیب بزارم! انتخاب مطلب از توش خیلی سخت بود! به خاطرات زنان خرمشهر رسیدم که برعکس بقیه ی خاطرات، اسم نویسنده ی خاطره ذکر نشده بود! خلاصه منو بدجور ریخت به هم!!! بی معرفتیه از کتابم استفاده نکنین:

 

*********

دکتر گفت: فوری ببریدش اتاق عمل! اورژانسیه.
طفلک بچه! یه دستش شیشه ی شیر بود و یک دستش پفک. ترکش نصف صورتش رو برده بود.
از اتاق عمل آمدم بیرون. مادرش گفت: خواهر، عمل تمام شد؟ با اشاره ی سر گفتم:نه!!!
گفت: چقدر طول کشید؟ خدا رو شکر شیرش داده بودم. و الا زیر عمل ضعف می کرد.
دو زانو نشستم کنارش. شک کرد. گفت: عمل...تمام...شد.....
گرفتمش توی بغل و دو نفری زار زدیم!!

 

*********

صبح بعد از رفتن شوهرش، گفت: بچه ها! امروز محمود یه جور دیگه خداحافظی کرد.
گفتم: بد به دلت راه نده. ان شالله امشب صحیح و سالم بر می گرده.
با تردید گفت: خدا کنه!!!
بهش گفتم: راستی اگه شوهرت شهید بشه چکار می کنی؟
گفت: دو رکعت نماز می خوانم!! آرام نالیدم؛ پس پاشو این کارو بکن!!
ساکت بود. همین طور نگاهم می کرد.بعد بلند شد، اما نتوانست سر پا بایستد. نشست و خودش را تا آشپزخانه کشید که وضو بگیرد
.

 

 

 

التماس یه عالم دعا


  نوشته های دیگران ()
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 13
بازدید دیروز:  11
مجموع بازدیدها:  169638
منوها
» درباره خودم «


مزارشهدا
مدیر وبلاگ : من و دوستم[43]
نویسندگان وبلاگ :
شهید گمنام
شهید گمنام (@)[6]


سلام. من یکی دیگه ام! و دوستم رو خداییش خودم هم اسمشو نمی دونم. مگه چیه؟ تا حالا نشده اسم یکی از دوستاتو ندونی؟ من و دوستم هر پنجشنبه با هم قرار داریم. مزارشهدای گمنام. من عوض شده! هر کی می خواد بیشتر از این بدونه، یه سر به شناسنامه بزنه! یا حق

» آرشیو مطالب «

روزهای آغاز
دربست تا بهشت
دوکوهه السلام...
تابوت دلم
یه نامه ی خصوصی
هانی
شهید عید قربان
مامان من اومدم
مهمونی امام حسین
جغرافیای بی رنگی، هلاء
عزاداری من
آقا بهرام و شهید کشوری
من و دوستم
دوقلوها
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

** طرح ولایتی ها**
کلرجی من
جامانده
انا مجنون الحسین
یگان م.ن.ف آقا سید علی دامت برکاته
یه امل مدرنیسم نشده
آبدارخانه
عبدالفاطمه
مبادا روی لاله پا گذاریم
به یاد او
ترنه
مقالات کامپیوتری آقا جواد
لطایف کلام الله
برای آخرت
سفره ی اذون
خاطرات باور نکردنی یک حاج آقا
من او
یادداشت های فرزند زمین
نجوای شبانه
پیک سحری
نق نقو
عشقولانه
مثل خدا
با سید علی تا فتح قدس و مکه
سوزن بان
شقایق سبز
هیئت حضرت ابالفضل لاهیجان
همت و دیگر هیچ
شهدا شمع محفل بشریت اند
گل نرگس
سایت یا مهدی
بهاییت و سیاست
دنیای سه خواهر
لیله القدر
سیاست
سلام آقا
خانه ی اسلام
بندیر
پایگاه بسیج کتابدار
طلبگی و دنیای عشق
یاران ناب
اسوه ی حسنه
ظهور عشق
بی یار
دختر مردی به رنگ پرتقال
رها جون
آلاله ها
پاسداران
وبلاگ علی آقا
وبلاگ آقا مرتضی (خانه ی اطلاعات)
دکتر
یه همقطار- پرواز بی انتها
یه همقطار- پرواز در ملکوت
یه همقطار- آقا مظاهر
یه همقطار- صالحه جون
ساقی میکده
ولایت عشق
بازی بزرگان
سایت محمد رضا آقابیگی
مذهبی
هوادارن پارسی بلاگ
شهید سید محمد شریفی
روزی تو خواهی آمد
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
ترفندهای کامپیوتری و ویروس و کد جاوا
بچه دانشجو ! (معروف به موجی جون !)
پاک دیده
السلام علیک یا صاحب الزمان
کلبه احزان
حجاب
حرفای خودمونی من
گل نرگس مهدی فاطمه(س)

» لوگوی دوستان «







» آهنگ وبلاگ «


» وضعیت من در یاهو «

یــــاهـو