سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مزارشهدا
هرکه با همنشینِ بد دوستی کند، ایمن نمی ماند . [لقمان علیه السلام ـ به فرزندش ـ]
>>من و دوستم ( چهارشنبه 85/9/15 :: ساعت 9:16 عصر)

نگاه تو نگاه دیگری بود

نمی دانم چرا خاکستری بود

دلم در هوایت کوچ می کرد

اگر احساس را بال و پری بود

.

.

.

تمام عشق را تشییع کردند

و تابوت دل من آخری بود

 

یه عالم التماس


  نوشته های دیگران ()
>>من و دوستم ( دوشنبه 85/9/6 :: ساعت 1:51 عصر)

هر روز هوا خیلی گرم می شد، نزدیکی های ظهر مجید یک بطری آب معدنی بر می داشت و من هم یکی، و را ه می افتادیم توی دشت. عراقی ها هم سایه ای پیدا می کردند و استراحت می کردند. مسئول عراقی ها هم داخل آمبولانس من می نشست. کولر را روشن می کرد، رادیو گوش می کرد و چرت می زد. کسی کاری به کار ما نداشت. آخر تو این هوا کسی نمی توانست زیاد از محل کار فاصله بگیرد.

هر روز وقتی بر می گشتیم، بطری من خالی بود، اما بطری مجید پر بود. لب به آب نمی زد. همش دنبال یه جای خاص می گشت...

ساعت نزدیک یازده بود. روبروی یک تپه ی خاک معروف به کله قندی با ارتفاع هفت تا هشت متر نشسته بودیم و دید می زدیم که مجید بلند شد. خیلی حالش عجیب بود. تا حالا مجید را اینطور ندیده بودم. هی می گفت: پیدا کردم، این همون بلدوزره و...

یک خاکریز- جلوی خاکریز، سیم خاردار- روی سیم خاردار، دو تا پیکر شهید که به سیم ها جوش خورده بودند و پشت سر آنها چهارده پیکر دیگر. جمعا شانزده شهید...

مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت. مخصوصا آنها را که روی سیم خاردار خوابیده بودند. جمجمه ی شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت، روی دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد و می گفت: بچه ها!! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه آب براتون ضرر داشت و...

.

.

.

مجید روضه خون شده بود.

.

.

.

 

 

 

برگرفته از نشریه ی امتداد. آبان 85. شماره ی یازده


  نوشته های دیگران ()
>>من و دوستم ( پنج شنبه 85/9/2 :: ساعت 7:7 صبح)

شب بود. دلم یه غصه داشت. آشنا نبود. نه جنسش، نه رنگش، نه صداش، حتی دردش هم یه جور تازه بود!!

نمی دونم شاید محیط اطراف من تا حالا این یکی رو نداشت!!

وبلاگ ها رو سر می زدم. وبلاگهایی که در مورد شهداست! حرف هایی رو تو کامنت ها می خوندم  که اصلا تصور کردنش سخت بود برام!

فکر کنم یه جورایی...

  نوشته های دیگران ()
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز:  8
مجموع بازدیدها:  167313
منوها
» درباره خودم «


مزارشهدا
مدیر وبلاگ : من و دوستم[43]
نویسندگان وبلاگ :
شهید گمنام
شهید گمنام (@)[6]


سلام. من یکی دیگه ام! و دوستم رو خداییش خودم هم اسمشو نمی دونم. مگه چیه؟ تا حالا نشده اسم یکی از دوستاتو ندونی؟ من و دوستم هر پنجشنبه با هم قرار داریم. مزارشهدای گمنام. من عوض شده! هر کی می خواد بیشتر از این بدونه، یه سر به شناسنامه بزنه! یا حق

» آرشیو مطالب «

روزهای آغاز
دربست تا بهشت
دوکوهه السلام...
تابوت دلم
یه نامه ی خصوصی
هانی
شهید عید قربان
مامان من اومدم
مهمونی امام حسین
جغرافیای بی رنگی، هلاء
عزاداری من
آقا بهرام و شهید کشوری
من و دوستم
دوقلوها
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

** طرح ولایتی ها**
کلرجی من
جامانده
انا مجنون الحسین
یگان م.ن.ف آقا سید علی دامت برکاته
یه امل مدرنیسم نشده
آبدارخانه
عبدالفاطمه
مبادا روی لاله پا گذاریم
به یاد او
ترنه
مقالات کامپیوتری آقا جواد
لطایف کلام الله
برای آخرت
سفره ی اذون
خاطرات باور نکردنی یک حاج آقا
من او
یادداشت های فرزند زمین
نجوای شبانه
پیک سحری
نق نقو
عشقولانه
مثل خدا
با سید علی تا فتح قدس و مکه
سوزن بان
شقایق سبز
هیئت حضرت ابالفضل لاهیجان
همت و دیگر هیچ
شهدا شمع محفل بشریت اند
گل نرگس
سایت یا مهدی
بهاییت و سیاست
دنیای سه خواهر
لیله القدر
سیاست
سلام آقا
خانه ی اسلام
بندیر
پایگاه بسیج کتابدار
طلبگی و دنیای عشق
یاران ناب
اسوه ی حسنه
ظهور عشق
بی یار
دختر مردی به رنگ پرتقال
رها جون
آلاله ها
پاسداران
وبلاگ علی آقا
وبلاگ آقا مرتضی (خانه ی اطلاعات)
دکتر
یه همقطار- پرواز بی انتها
یه همقطار- پرواز در ملکوت
یه همقطار- آقا مظاهر
یه همقطار- صالحه جون
ساقی میکده
ولایت عشق
بازی بزرگان
سایت محمد رضا آقابیگی
مذهبی
هوادارن پارسی بلاگ
شهید سید محمد شریفی
روزی تو خواهی آمد
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
ترفندهای کامپیوتری و ویروس و کد جاوا
بچه دانشجو ! (معروف به موجی جون !)
پاک دیده
السلام علیک یا صاحب الزمان
کلبه احزان
حجاب
حرفای خودمونی من
گل نرگس مهدی فاطمه(س)

» لوگوی دوستان «







» آهنگ وبلاگ «


» وضعیت من در یاهو «

یــــاهـو